معنی ناحیه شمال فرانسه

لغت نامه دهخدا

ناحیه

ناحیه. [ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) ناحیت. کرانه. طرفی از ولایت. رجوع به ناحیت و ناحیه شود:
آمد خجسته مهرگان جشن بزرگ خسروان
نارنج و نار و ارغوان آورد ازهر ناحیه.
منوچهری.
پایه ٔ منبر او بوسم و بر سر گیرم
که در این ناحیه نقلان به خراسان یابم.
خاقانی.
عزت کعبه بود آن ناحیه
دزدی اعراب و طرف بادیه.
مولوی.
|| هر یک از قسمتهای شهر. بخش. (لغات فرهنگستان).

ناحیه. [] (اِخ) (نهر...) نام نهری درکوفه. حمداﷲ مستوفی آرد: فرات شهرت تمام دارد. و درملک سواد که اکنون اعمال غازانی میخوانند از او نهرهای بسیار برمیدارند مثل نهر عیسی... و نهر ناحیه که شهر کوفه و ضیاعش بر اوست. (نزههالقلوب ج 3 ص 210).

فرهنگ معین

ناحیه

جهت، کرانه، جانب، مملکت، کشور، جمع نواحی. [خوانش: (یَ یا یِ) [ع. ناحیه] (اِ.)]

معادل ابجد

ناحیه شمال فرانسه

841

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری